ماهی همه شبها کنار حباب کوچک شیشه ای که روی تنگش شناور است آرام میگیرد .
یک شب که از نزدیک نگاهش کردم دیدم خودش را درون حباب کوچک می بیند .
دلم برای تنهایی اش سوخت ...
پ.ن : آدم گاهی وقتها همدردهای عجیب و غریبی پیدا میکند !
پ.ن ": یک آینه ی بزرگ همراه ...